صنوبران سرخ| سید مهدی سید‌جوادی

«روح منی خمینی» برای او فقط شعار نبود

 داشته‌هایش را مدیون رهبرش می‌دانست و روح، جان و هستی‌اش امام بود؛ «روح منی خمینی» برای او یک شعار نبود؛ «سید مهدی سید جوادی» اثبات این عشق و دلدادگی را به زیبایی هرچه تمام‌تر به نمایش گذاشت؛ آنگاه که خود را از دانشگاه «بیرمنگام» به «فاو» رساند تا حرف امام روی زمین نماند.

«روح منی خمینی» برای او فقط شعار نبود

 به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «هشت‌دی» آرمانش جنگ بود و جنگیدن و معتقد بود ارزش‌های زیربنایی جامعه با جنگ حفظ می‌شود و هدف خلقت همین است.

از بیرمنگام تا فاو

 سید مهدی سیدجوادی جوانی است اصالتاً گیلانی که به دلیل استعداد بالای تحصیلی در رشته الکترونیک بورسیه دولت شد و به همراه همسرش برای ادامه تحصیل به انگلستان رفت و به تحصیل در رشته مهندسی الکترونیک در دانشگاه بیرمنگام انگلستان مشغول شد؛ اما دیری نگذشت که بیرمنگام را به مقصد فاو ترک و از درس و تحصیلش در راه دفاع از آب و خاک گذشت.

«روح منی خمینی» برای او یک شعار نبود

 داشته‌هایش را مدیون رهبرش می‌دانست و روح، جان و هستی‌اش امام بود؛ «روح منی خمینی» برای او یک شعار نبود و اثبات این عشق و دلدادگی، جانفشانی برای محبوب است همان کاری که «سید مهدی» و رفقایش آن را به زیبایی هرچه تمام‌تر به نمایش گذاشتند.

 در زمانه‌ای که افراد به هزار و یک دلیل از منکرات چشم می‌پوشند «سید مهدی» به هر طریقی امربه‌معروف می‌کرد و هیچ‌وقت از مواضعش کوتاه نمی‌آمد و با تمام وجود از اعتقاداتش دفاع می‌کرد.

 مردِ آسمانی

«سید مهدی» سرباز بود که جنگ شروع شد؛ اما او زمینی نبود که بخواهد ماندنی شود، بی‌قرار رفتن بود.

 ادب، متانت، عرفان، شب‌زنده‌داری، و… گوشه‌ای از دنیایِ عظیم این بزرگمرد است؛ اما این سیرتِ زیبا در سیمای او نیز جلوه یافته بود تا جایی که دوستش حمید می‌گوید که از تماشای او سیر نمی‌شدم و نه فقط من بلکه حتی با یک ملاقات مجذوب او می‌شدند.

آری! پرورده عشق شد سرشتم، جز عشق مباد سرنوشتم؛ جز عشق ندید، جز عشق نچشید، جز عشق نبخشید و با عشق پر کشید.

 دوست شهید به نقل از «سید مهدی» می‌گوید: زمانی که برای ادامه تحصیل در مقطع فوق‌لیسانس وارد فرودگاه انگلیس شدم ساعت ظهر شرعی بود، همان جا به نماز ایستادم و نمی‌دانستم برخورد مردم چه خواهد بود زمانی که نماز تمام شد دیدم همه دوره‌ام کرده و به طرز عجیبی نگاهم می‌کنند.

 درسِ دلدادگی

«سید مهدی» به همگان درسِ دلدادگی داد و گفت سعی کنید که تمام کارهایتان رنگِ خدایی داشته باشد، او رنگِ خدا داشت و این رنگ را به جهان پیرامونش پاشید.

 مادر «سید مهدی» می‌گوید: من سه پسر دیگر هم دارم و اگر جنگی دیگر باشد آن‌ها را فدای اسلام می‌کنم؛ آری «سید مهدی» و امثالش پرورش‌یافته دامان چنین شیرزنانی است که همچون مادر وهب شجاعانه گفتند ما آنچه را در راه خدا داده‌ایم پس نمی‌گیریم.

«سید مهدی» رفت؛ اما هنوز صدایش در شهر می‌پیچد که گفت، از دشمن غافل مشو که غفلت، خیانت به خون پاک شهدا است.

 شهید «سید مهدی سیدجوادی لیمودهی» در سال ۱۳۴۰ در شهر دزفول چشم به جهان گشود، پدرش در ژاندارمری کار می‌کرد به همین دلیل مقاطع تحصیلی خود را در شهرهای مختلف سپری کرد و در نهایت به گیلان بازگشتند و در رشت ساکن شدند او پس از اخذ دیپلم به دانشکده تربیت‌معلم رفت و به دبیری ریاضی پرداخت، به دلیلی استعداد بالایی که داشت در رشته الکترونیک بورسیه دولت شد و به همراه همسرش به انگلستان رفت و در دانشگاه بیرمنگام مشغول به تحصیل شد همچنین او از اعضای فعال انجمن اسلامی خارج از کشور بود و چاپ نشریه حبل‌الله را پایه‌گذاری کرد، سید مهدی سرانجام در اول مرداد سال ۱۳۶۷ در حالی که ترکش‌های فراوانی در بدن داشت در جبهه خسروآباد (فاو) در سن ۲۷ سالگی به درجه رفیع شهادت نائل شد.

 بخشی از وصیت‌نامه شهید:

 هر که خدا را یاری کند، مورد نصرت و یاری خدا واقع می‌شود و خداوند دارای کمال قدرت و توانایی است اکنون بشارت باد بر شما به دادوستدی که با خدا کرده‌اید و این پیروزی بزرگی است برای شما، این اعجاز بزرگ‌ترین و این پیروزی بی‌نظیر و این جمهوری اسلامی محتاج به حفظ و نگهبانی است. مردم ما دیگر به‌هیچ‌وجه حاضر نیستند تن به خواری و ذلّت دهند و مرگ سرخ را بر زندگی ننگین ترجیح می‌دهند، ما برای کشته‌شدن حاضریم و با خدای خویش عهد نموده ایم که دنباله‌روی امام خود سیدالشهدا (ع) باشیم، امیدواریم که ما به مطلوب حقیقی برسیم و متصل شود این نهضت به نهضت بزرگ اسلامی و این نهضت ولی‌عصر (عج) است.

انتهای خبر/

نظرات

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط پایگاه خبری تحلیلی 8دی در وبسایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد، منتشر نخواهد شد.
در حاشیه